خيالت دلبرا! نازنين يارا!
چراغان می کند خانه ما را
شبانگاهان که بی تابم برای تو
خوشم با گريه کردن در هوای تو
می بارد نو به نو ديدگانم
می رويد نام تو بر زبانم
باده تلخ غمت هر که نوشد
کنج غم را کی به شادی می فروشد؟
باز هم این چشم ابری با من است
خانه با فانوس اشکم روشن است
عاشقی در من غزلخوان ميشود
کوچه های دل چراغان ميشود
شب که سوز نهان، شعله ريزد به جان
این من و اين شور شيدائی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر