نميدونست دلم كه پريشوني چيه
سر به گريبوني چيه
نميدونست دلم شب باروني چيه
گريه پنهوني چيه
شيشه ها سنگ شد و ناله آهنگ شد و لاله دل تنگ شد و
بنفشه بيرنگ شد و
دل من عشقو شناخت
واسه تو عقلشو باخت
واسه ديوونگيات
منه ديوونه رو ساخت
تو كه گفتي عاشقي
حرف شور و مستيه
حرف زانو زدن و ذكر خدا پرستيه
تو نگفتي عاشقي حرف ويروون شدنه
سر ديوونگي و سر به گريبون شدنه
من شبها نخفتم و
از غم تو گفتم و
از تموم قصه ها
اسم تورو شنفتم و
دل من عشق و شناخت
واسه تو عقلشو باخت
واسه ديوونگيات
منه ديوونه رو ساخت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر